جدول جو
جدول جو

معنی محنت کش - جستجوی لغت در جدول جو

محنت کش
آنکه به رنج و سختی دچار است
تصویری از محنت کش
تصویر محنت کش
فرهنگ فارسی عمید
محنت کش
(خَ نَ / نِ)
کشندۀ محنت. سختی کش، ستمکش. مظلوم
لغت نامه دهخدا
محنت کش
رنجکش آنکه رنج و مشقت کشد
تصویری از محنت کش
تصویر محنت کش
فرهنگ لغت هوشیار
محنت کش
رنجدیده، رنجکش، غم پرور، محنت بر، محنت پرور، محنت خور، محنت دیده، محنت زده، محنت روزی، محنتی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از محنت کده
تصویر محنت کده
جای محنت، غمکده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زحمت کش
تصویر زحمت کش
آنکه زحمت می کشد و رنج می برد، در ادبیات مارکسیس، کارگر، رنجبر
فرهنگ فارسی عمید
(شَ بَ تَ)
به رنج بودن. سختی کشیدن. تحمل درد و اندوه و غم کردن: بیچاره متحیر بماند و روزی دو بلا و محنت کشید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(رُ دَ / دِ)
سختی کشیده. رنج دیده. تحمل درد و ناملایم و اندوه کرده:
مرد محنت کشیده ای شب دوش
چون تنومند شد به طاقت وهوش.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مُ تَ کِ)
بیرون کشندۀ گل و لای از چاه. (آنندراج) (از منتهی الارب). آنکه گل و لای از چاه بیرون می کشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به انتکاش شود
لغت نامه دهخدا
(خُ شِ)
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن به دکانهای بقالی و لبنیات و خواربارفروشی است. ماست کشی کاری دشوار بود و به تخصص و مواظبت فراوان نیاز داشت. ماست کش تغارهای متعدد بر سر می گذاشت و به صاحبانش می رسانید. (فرهنگ لغات عامیانۀ جمال زاده). آنکه ماست از جایی به جایی حمل کند. آنکه ماست از ماست بندی به دکانهای بقال برد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) ، دشنامی است. دشنامی است به مزاح. دیوث. به جای لحاف کش بکار برند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(خَ طَ / طِ کَ / کِ)
برنده و زایل کننده محنت. غم زدا. اندوه بر:
بیا ساقی آن می که محنت بر است
به چون من کسی ده که محنت خور است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ کَ دَ / دِ)
محنت سرا. محنت آباد. غمکده. ماتمکده، کنایه از دنیاست
لغت نامه دهخدا
(خَ)
برندۀ محمل. کشندۀ محمل. آنکه محمل را حمل کند و بکشد و بار کند:
به اندازه بردار از این راه گنج
نه چندان که محمل کش آید به رنج.
نظامی.
قلاووز برداشت آهنگ پیش
شد از پای محمل کشان راه ریش.
نظامی.
به حرفی که در دفتر مردمی است
به نقشی که محمل کش آدمی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ کَ / کِ دَ / دِ)
حالت و چگونگی محنت کشیده. سختی کشیدگی
لغت نامه دهخدا
(مِ نَ کَ / کِ)
عمل محنت کش. سختی کشی. تحمل رنج و غم و سختی:
جهان از پی شادی و دلخوشی است
نه از بهر بیداد و محنت کشی است.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از منت کشی
تصویر منت کشی
عمل منت کش
فرهنگ لغت هوشیار
مستکده رنجکده جای محنت محنتستان غمکده: همچو دهلیزه محنت کده ما بمیان نیست خالی دمی از ولوله وا اسفاه
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شغلش حمل و نقل ماست و رسانیدن تغارهای آن بدکانهای بقالی و لبنیات و خوار بار فروشی است
فرهنگ لغت هوشیار
هن کش کسی که با دیگری قهر است ولی بوسایلی سعی میکند توجه او را جلب و باوی آشتی کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت بر
تصویر محنت بر
رنجکش، رنجکش آنچه محنت را رفع کند، محنت کش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منتکش
تصویر منتکش
لای کش چاه روب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت کشی
تصویر محنت کشی
تحمل رنج و مشقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت کشیده
تصویر محنت کشیده
رنج کشیده رنج کشیده مشقت دیده: دلباخته ای محنت کشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محنت کشیدن
تصویر محنت کشیدن
تحمل رنج و مشقت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
((مِ نَّ. کِ))
کسی که با دیگری قهر است ولی به وسایلی سعی می کند توجه او را جلب و با وی آشتی کند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از محنت کشیدن
تصویر محنت کشیدن
((~. کَ دَ))
رنج بردن، زحمت کشیدن
فرهنگ فارسی معین
محنت بار، محنت افزا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
با زحمت، با کار سخت، با پشتکار، با کوشش، پرزحمت، به طور طاقت فرسا، به طور دقیق و آگاهانه، به طور جدّی
دیکشنری اردو به فارسی